[ad_1]

احساسات منفی می توانند آنقدر شدید باشند که ترجیح دهیم آنها را دفع کنیم. اما این یک اشتباه خواهد بود: از این طریق ما یاد نمی گیریم که با آنچه تجربه کرده ایم کنار بیاییم و در پایان همه چیز خیلی بدتر به ما می رسد. سپس عصبانیت و اندوه با کوچکترین خشم برمی گردد و اوضاع تشدید می شود. مراقبه ذهن آگاهی می تواند کمک مفیدی در درک و پذیرش احساسات شما باشد (به مقاله “اینجا یاد می گیریم چگونه احساسات منفی را بپذیریم” مراجعه کنید).

دروغ دلایل زیادی دارد

سپس دروغگوها سعی کنند واقعاً بفهمند چه اتفاقی برای آنها افتاده است. اگر کسی دروغ می گوید ، دلایل مختلفی می تواند وجود داشته باشد: به عنوان مثال ، جلوگیری از احساس ناخوشایند یا وضعیت ناخوشایند (مانند درگیری یا خجالت). دریافت چیزی (پاداش ، تحسین ، قدرت) ؛ محافظت از حریم خصوصی برای اندوه دیگران و یا پنهان کردن نقاط ضعف یا بخشی از شخصیت آنها. هنگام دروغ گفتن معمولاً چندین عامل جمع می شود.

به ویژه در مورد دروغ های جدی یا خیانت ، درک عمیق دلایل می تواند به پذیرش گذشته کمک کند و پایه ای محکم برای شروع جدید پیدا کند. ورزش یک داستان گاهی می تواند کمک کند: وقتی داستان را تعریف می کنید ، روابط خود را از همه جنبه های آن تحلیل کنید و دریابید که انگیزه های خاص منجر به دروغ شده است و چگونه می توان بر آنها غلبه کرد (نگاه کنید به “رسیدن به پایین عدم صداقت”).

رسیدن به ته ریشه های غیر اخلاص

مرحله ی 1: تاریخچه روابط خود را تا آنجا که ممکن است با جزئیات بیشتر بنویسید. تصور کنید که می خواهید در این باره به شخص دیگری بگویید. با اولین جلسه خود و محیطی که در آن برگزار شده شروع کنید. سپس از موارد خوشایند و ناخوشایندی که پشت سر گذاشته اید برای ما بگویید. همسر شما در گذشته چه رفتاری داشته است؟ خصوصیات یک شخص چیست؟ در کنار خود چه حسی دارید؟ سپس چگونگی دروغ گفتن و مکانی که امروز در کنار هم ایستاده اید را به اشتراک بگذارید. برای هر مرحله ، دقیقاً احساس خود را بیان کنید و فکر کنید. تصور کنید شریک زندگی شما چه احساسی دارد و چگونه فکر می کند. آنچه را که نوشته اید نخوانید و به آن برگردید. لازم نیست همه چیز را یک باره روی کاغذ بیاورید. اگر می خواهید بعداً داستان خود را ادامه دهید ، لطفا فقط آخرین جمله را بخوانید تا ببینید به کجا رسیدید. وقتی متن شما آماده شد ، آن را به مدت سه روز بگذارید.

گام 2: از شخصی که به او اعتماد دارید بخواهید متن را بدون نظر در مورد شما بخواند. سپس به دیگری بگویید وقتی داستان خود را شنیدید چه احساسی داشتید. اگر بخواهید ، فرد می تواند به شما بگوید هنگام خواندن با صدای بلند چه احساسی و چه فکری می کند. اگر نمی توانید شخصی را پیدا کنید که بخواهد با صدای بلند بخواند ، آرام باشید و داستان خود را با صدای بلند بخوانید. وقت بگذارید و بر آنچه احساس می کنید تمرکز کنید و فکر کنید و آن را یادداشت کنید.

مرحله 3: حال سعی کنید تا حد ممکن صادقانه به سوالات زیر پاسخ دهید:

  1. برای انتخاب شریک زندگی خود از چه معیارهایی استفاده کردید؟
  2. در چه مرحله ای از رابطه خود ناراضی بودید؟ چرا؟
  3. در چند ماه یا چند سال اخیر به عنوان یک زوج با چه مشکلاتی روبرو شده اید؟ چگونه خودتان مدیریت کردید؟ به عنوان شریک زندگی خود؟ آیا راه حل هایی پیدا کرده اید یا مشکلات همچنان ادامه دارد؟
  4. چگونه وقت خود را بین شریک زندگی ، خانواده و علایق شخصی خود تقسیم کردید؟ بین کار ، فعالیت های اجتماعی و اوقات فراغت؟ آیا تقسیم متعادل بود؟
  5. آیا شما قادر به برقراری ارتباط رضایت بخشی با شریک زندگی خود بودید؟ آیا به غم و اندوه او گوش فرا داده اید؟ آیا او به غم و اندوه شما گوش فرا داده است؟ آیا پیام های مهمی وجود داشت که نتوانستید به یکدیگر منتقل کنید؟
  6. چطور به رختخواب رفتی؟ آیا رابطه جنسی خود را به عنوان رضایت بخشی تجربه کرده اید؟ و شریک زندگی شما؟
  7. آیا تا به حال پول مشکلی ایجاد کرده است؟ آیا جدایی برای شما دو نفر خوب بود؟
  8. آیا شما هم از اینکه یک زن و شوهر هستید احساس غرور می کنید و هم احساس می کنید در رابطه خود ارزشمندی دارید؟ آیا هیچ یک از شما را به بی تفاوتی متهم کرده است؟ یا انتقاد مداوم؟ یا حتی اظهارات یا رفتار تحقیرآمیز؟

در چنین تمرین داستانی ، صوفیا به عنوان مثال فهمید که نیکولا هنگام خیانت به وی خصوصی و حرفه ای شدیداً تحت فشار قرار گرفته است. او همچنین متوجه شد که گاهی اوقات مانع از آن می شود که شریک زندگی اش فشار خود را کاهش دهد و این می خواهد بیشتر وقت خود را در رابطه بگذارد: دلگرمی می تواند یکی از دلایلی باشد که نیکولاس یک شب به پیشرفت های زن دیگری تن داد.

البته این بدان معنا نیست که نیکولا فقط به این دلیل که نمی توانست تنیس بازی کند حق داشت به شریک زندگی خود خیانت کند. اما مهم است که بدانید هر پیچ تنظیم کننده ، هرچقدر کوچک باشد ، که شریک زندگی شما را در مسیر دروغ قرار داده است تا ببینید آیا هنوز می توانید دوباره آن را ترک کنید یا خیر.

استرس یک عامل خطر برای هر رابطه است. کار روانشناس آلمانی گای بادنمان نشان می دهد که تعدادی از عوامل می توانند باعث مشارکت در مشارکت شوند: مدت زمان کمی که با هم می گذرانیم ، مانند صوفیه و نیکلاس ، اما همچنین تقسیم کارهای خانه ، تربیت فرزندان ، رابطه با خانواده شریک زندگی ، جنسیت و عدم ارتباط اگر چنین نقاط تعارضی از کنترل خارج شوند ، خطر افزایش می یابد که یک شریک زندگی خارج از رابطه می خواهد به هوای تازه برود.

[ad_2]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *